پدر غزل پست مدرن ...
تولد مهر ۱۳۵۵تهران
لقب : پدر غزل پست مدرن
زمینه فعالیت : شاعر ، غزلسرا ، ترانه سرا ، نویسنده و منتقد
سبک غزل : پست مدرن
ملیت : ایرانی
محل : زندگی کرج
پیشه : دکتر داروساز
آثار:
پر از ستاره ام اما... - ۱۳۷۶
فرشتهها خودکشی کردند - ۱۳۸۱
اینها را فقط به خاطر شما چاپ میکنم - ۱۳۸۴
عروض در سه روز ۱۳۸۴
پرنده كوچولو؛نه پرنده بود نه كوچولو ۱۳۸۷
خطاب به شتر مرغ ها(مجموعه شعر دفاع مقدس)
(( از بچگی مادرم مرا با کتاب بزرگ کرد
اما شعرگفتن را از اوّل راهنمایی شروع کردم
البته شعر که نبود تقلیدی بود از شعر شاعران دیگر...
سوم راهنمایی بودم که راهم را کم کم پیدا کردم.
البته آن سالها داستان نویسی و نقد را جدی تر از شعر دنبال می کردم شبانه روز می خواندم و می نوشتم
پدرم شدیدا مخالف بود می خواست پسر نابغه اش پروفسور شود تا شاعر!
(حالا که فکرش را می کنم حق داشته است)
دکترایم را هم گرفتم که با کار کم پول زیاد درآورم و وقتم را اختصاص دهم به ادبیات!
جوانتر که بودم خیلی متعصب و مطلق نگر بودم یادم است که در مصاحبه ای سال 76 در رادیو در جواب این سؤال که نظرت راجع به شعر سپید چیست گفتم:
بگویید سپید چون اصلا شعر نیست!
حتی در همان سالها با جریان غزل فرم ( روایی ) شدیدا مخالف بودم و بر روی نوآوری در غزل نئوکلاسیک پافشاری می کردم!
هرچند بعد چند ماه خودم هم به آن جریان پیوستم...
سال 1376 مجموعه ی « پر از ستاره ام اما... » که شامل غزلهای نئوکلاسیکم بود را به همراه دو تن از شاعران مطرح کرج چاپ کردم
سال 1381 چاپ کتاب متفاوت و پرسروصدای « فرشته ها خودکشی کردند »
سال 1384 مجموعه ای از شعرهای عاشقانه« اینها را فقط به خاطر شما چاپ می کنم »!
( که به نوعی آشتی با مخاطب عام بود )
سال 1387« پرنده کوچولو نه پرنده بود ، نه کوچولو » مجموعه غزلهای پست مدرن 78 تا 85 که بیشتر در ادامه ی مجموعه ی دومم است قراردادم برای چاپ اوّل آن حدود 4000 نسخه می باشد با حدود 200 صفحه پانویس و رفرنس!!
« خطاب به شترمرغ ها » در کنار اینها مجموعه ای برای ادای دین به شهدای دفاع مقدّس کار کرده ام که متاسفانه به علت عدم همکاری مناسب نهادهای ذی ربط هنوز به چاپ نرسیده
« عمودی ها » مجموعه ی داستانهای کوتاه با همکاری جهاد دانشگاهی
« عروض در سه روز » که جزوه های تدریس عروض و قافیه ی مرا دربرمی گیرد و روشی کامل و آسان است با مثالهایی از شعر معاصر که برای مخاطب جوان خوشایندتر است.
« نقدی بر دموکراسی » که هنوز جای کار بسیار دارد.
درباره ی انجمنهای ادبی یک نتیجه گیری کلی باید بگویم که فایده ی آنها بر ضررهایشان می چربد. هرچند باید بخش نقد در این جلسات رونق بیشتری بگیرد
( البته منظورم نقد مفید است نه جنجالها و دعواهایی که دغدغه ی ادبیات ندارند و تنها در پی اثبات خود هستند )
منظورم از شاعر ، کسی است که کاری در ادبیات انجام داده وگرنه آن چند نفری که به زور سکه جشنواره ها مطرح شده یا با روابطشان با نشریات ادبی مشهور می شوند اصلا به حساب نمی آیند!!!
اما این رودخانه (غزل پست مدرن) دارد حرکت می کند و ما تنها می توانیم آن را هدایت کنیم نه اینکه جلویش را بگیریم
اگر بخواهیم از خودم حرف زده باشم باید بگویم که درگیر قالب نیستم.
من یک غزل کلاسیک خوب را بر یک « غزل پست مدرن » بد ترجیح می دهم.
من پاره ی از اشعار گذشتگان را غزل پست مدرن می دانم نه کلاسیک!
ما در واقع باید تفکرمان عوض بشود و تغییر ظاهر قضیه چاره ساز نیست.
ما فرزند ناخلف شعر سپید هستیم که از قالبهای کلاسیک استفاده می کنیم!
غزل پست مدرن فقط یک اصطلاح است که میتواند در قوالبی مثل مثنوی، قصیده ، رباعی و... نیز رخ دهد.
البته « غزل پست مدرن » حداقل از دیدگاه من کاملا پست مدرن نیست!!
بلکه در واقع بیان یك وضعیت پسامدرن با استفاده از ابزارهای مدرن
غزل پست مدرن از هرگونه قطعیت طفره می رود نه مانیفستی دارد نه هر چیز دیگری که بخواهد آن را قانون مدار کند.
شباهت تنها در تفکری است که در پشت شعر قرار دارد و در غزل پست مدرن هر کسی به شکلی بروز می یابد.
نباید غزل پست مدرن را یک موج ، مکتب یا سبک ادبی فرض کرد بلکه آن را باید قالبی تازه نامید
من نه پدر غزل پست مدرن هستم نه علاقه ای دارم که باشم!!!
حتی صراحتا بگویم که خود را در ایجاد این سبک یا قالب یا موج یا... مؤثر نمی دانم.
از مولوی گرفته تا ایرج میرزا ! از بهمنی گرفته تا قیصر...
ادبیات ما سرشار است از لایه ی پنهانی که ما آن را غزل پست مدرن می نامیم
ما اوّل « غزل پست مدرن » گفتیم بعد جریانش را به وجود آوردیم.
غزل پست مدرن بیش از شاعر هم اکنون نیاز به منتقد و تحلیل گر دارد.
كسی دلش برای ادبیات و غزل پست مدرن نمی سوزد بلکه همه چیز خلاصه می شود
در « من » و عقده های روانی سرکوب شده اش!
من قبول دارم که موافقان غزل پست مدرن یک مشت جوان 15 تا 35 ساله اند که دستشان به جایی بند نیست و توی کتابها و وبلاگهایشان زندگی می کنند
( بگذریم از معدود بزرگانی چون استاد محمدعلی بهمنی که واقعا در این سالها از دوستان حمایت کرده اند )
من قبول دارم که نشریات عام پسند غزل کلاسیک چاپ می کنند و نشریات تخصصی شعر سپید!
من قبول دارم ما حتی یک شب شعر یا جشنواره ی ویژه ی غزل پست مدرن در کشور نداشته ایم و نداریم.
من قبول دارم که بسیاری از اساتید حتی از به کار بردن این اصطلاح اکراه دارند.
من قبول دارم که دوستانی که در این ژانر کار می کنند در جلسات ادبی و فضای مجازی مورد شدیدترین حمله ها قرار می گیرند.
من قبول دارم که پدر من ترجیح می دهد « دیوان حافظ » را بخواند تا شعرهای مرا !!!
من قبول دارم...
اما فکر می کنم همه ی این « قبول دارم » ها ثابت می کنند :
که غزل پست مدرن وجود دارد و حرفهای تازه ای دارد!
مخالفان ما دو دسته هستند:
دسته اوّل :
بعضی از شاعران کلاسیک سرایی که یا غزل پست مدرن را نمی فهمند!!! یا با آن عناد دارند.
من اصلا اینها را درک نمی کنم اگر مشکلشان صنایع ادبی است که :
شعر ما مملؤ از صنایع ادبی ادبیات کلاسیک است.
اگر می گویند فهمش مشکل است که فهم غزل بیدل و قصیده ی منوچهری مشکلتر است.
اگر به خروجهای به ندرت ما از قواعد گیر می دهند که از حافظ و مولوی گرفته تا شعر امروز نمونه های زیادی موجود است ضمن اینکه ما با خروج بی دلیل شدیدا مخالفیم.
اینها اگر جواب مسأله ای را بلد نباشند صورت مسأله را پاک می کنند چون نمی توانند خود را با شعر امروز هماهنگ کنند انکارش می کنند
ما از سر نتوانستن به سراغ « غزل پست مدرن » نرفته ایم بلکه به خاطر زیاد دانستن آن را پیدا کرده ایم.
کتابهای کلاسیک ادبیات فارسی را ( چه نظم و چه نثر ) بیاورید تا ببینید ما آن را بهتر خوانده ایم یا شما!
خود همین شاعران روزی قصاید و غزلهای نئوکلاسیک مرا تحسین می کردند و مرا جوان اوّل شعر کشور می نامیدند
حال چه شده است که به من لقب « محمدرضا گلزار » غزل!!! و هوچی گر می دهند؟!
قیافه ی من همان قیافه معمولی گذشته است (احتمالا اینها مرا از نزدیک ندیده اند)
و شعر من هم ادامه ی همان مسیر ، داد و فریادهایم هم کمتر شده که بیشتر نشده است!
اینها آدمهایی هستند که عرضه ی پیش رفتن ندارند پس می خواهند رقبای بهتر را از دور خارج کنند.
من که پوستم کلفت شده است بیچاره این جوانهای بااستعدادی که دارند در جلسات کوچک و بزرگ ، در جشنواره ها و... سلاخی می شوند!
دسته دوم :
تعداد کمی ازشاعران سپیدسرا هستند. ( که من در ابتدا فکر می کردم مهمترین حامیان ما باشند)
در نشریات تخصصی ادبی حتی حاضر نیستند متفاوت ترین شعرهای ما را چاپ کنند اما مزخرف ترین شعرهای سپید در صفحات آنها درج می شود.
همین غزلهای مرا وزن و قافیه اش را بگیرید و با یک اسم گنده برایشان بفرستید اگر آن را چاپ نکردند
می آیم همینجا و از همه عذرخواهی می کنم و غزل پست مدرن را هم می بوسم و می گذارم کنار.
« فر وغ » سالها پیش به اینها می گوید قالبی فکر نکنید ببینید در درون قالب چیست!
کسانی که روزگاری داعیه ی آوانگاردیسم داشتند حالا خود به فرایندی کلاسیک و غیرقابل فراروی تبدیل شده اند!!
چند نفرشان بدون پیش فرض آمده است یک نقد منطقی درباره ی یک غزل پست مدرن بنویسد؟!
هرچه نوشته اند یا درباره اصطلاح « غزل پست مدرن » بوده یا درباره شاعرانی که در این ژانر کار می کنند!
**********
وقتی صبح با کتاب بلند می شوی و شب روی کتاب خوابت می برد
وقتی بیرون رفتنت از خانه برای حضور در کارگاهها و انجمنهای شعر و داستان است
وقتی سر زدنت به اینترنت برای اداره ی وبلاگ ادبی ات یا خواندن آخرین مقالات منتشر شده است
وقتی سفرهایت برای حضور در جشنواره های شعری است
وقتی مهمترین تفریحاتت فیلم دیدن و شعر گفتن است
و وقتی تلفنهایت درباره ی ساختارشکنی در غزل پست مدرن و آخرین فیلم دیوید لینچ است!
دیگر زندگی شخصی چه معنایی دارد؟!
اینکه به ادبیات چسبیده ام فقط یک تصادف و انتخاب است
به همین راحتی می توانستم امروز بازیگر ، موسیقی دان یا قهرمان دوی استقامت باشم...
اما همیشه ترجیح داده ام که در یک چیز بهترین باشم تا در هزار تا چیز ، متوسط !
موسیقی را هم که با ترانه گفتن چسبانده ام به ادبیات!
در ادبیات هم از این شاخه به آن شاخه زیاد پریده ام همین الان داستان می نویسم
کار طنز می کنم ، شعر سپید می گویم ، شعر کلاسیک می سرایم! ، غزل پست مدرن می گویم ، مقاله می نویسم ، تصنیف و ترانه کار می کنم و جدیدا هم می خواهم فیلمنامه نویسی کنم!
همیشه هم گفته ام :
کسی که « غزل پست مدرن » کار می کند باید از عروض و قافیه ی قدیم تا روان شناسی و فلسفه و سینما و... همه و همه را بداند!
اگر نمی تواند برود از همین شعرهای چشم و ابرو و جاهای دیگر یار بگوید که زیاد هم داریم!!!
من به جدایی شعر از زندگی اعتقاد ندارم مگراینکه آدم دروغگو باشد.
ممکن است جاهایی بتواند فیلم بازی کند امّا پس آن « من » شاعرش چه می شود؟
مگر می شود کسی شعر فمینیستی بگوید بعد به زنش بگوید غذا پختن وظیفه ات است؟!
همین است که جشنواره ی شعر نماز که برگزار می شود موقع نماز جماعت چهار نفر می آیند داخل نمازخانه!!
از آنطرف با ادا و اطوار هم مشکل دارم خیلی هم مشکل دارم بعضی از دوستان ما دیوانه بازی را با شاعری اشتباه گرفته اند!!!
اول مو و ریش بلند می کنند
سیگار می کشند
کارشان را ول می کنند
معتاد می شوند
زن سومشان را طلاق می دهند
بعد اگر فرصت شد کتاب هم می خوانند...))
با خشم می کشد به تن خویش ناخن شبیه حرکت ناخن
فکری برای وسوسه ات شو! مرگی برای زندگی ام کن!
هی می خورم به ثانیه هایی که سیبهای لکزده دارند
تف می شود به صورت عکسم پس مانده های تلخ تمدّن!!
در می رود اطاق خودش را از سایه های مبهم موذی
دودی شبیه بی کسی من می پیچد از لب تو به سالن
پـیدا شده پلیـس کسی را با من به اتــّهام خود من
هشتاد و چند جور تـشابه ، هشتاد و چند نوع تـقارن
مفهوم بی تفاوت مرگند ، تصویـر عاجزانه پایان
گلبولهای قرمز خسته که وصل می شوند به کربن!
باور نمی کنند مرا که... باور نمی کنند مرا که...
اینقدر عاشـقانه تو هستم ، باور نمی کنند ترا چون...
***************
وبلاگ او از پرطرفدارترین وبلاگ های شعر فارسی یوده و در نظرسنجی های پرشین بلاگ و بلاگفا همیشه در رده های نخست قرار داشته است. او همچنین در زمینه های نقد، داستان و سینما هم به فعالیت مشغول است و آثار و مقاله هایش در نشریات زیادی به چاپ رسیده است.
بسیاری از کتاب های او توسط وزارت ارشاد ایران برای چاپ در ایران نامناسب تشخیص داده شده و ممنوع می باشد.
یکی از مهم ترین فعالیت های او ایجاد کارگاه های شعر و داستان در شهرهای مختلف ایران نظیر کرج، تهران، شاهرود، مشهد و... در طی سال های ۱۳۷۶ تا به امروز بوده است. بسیاری از شاگردان او اکنون از شاعران و نویسندگان مطرح جوان می باشند. همچنین او در سال های ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷ سردبیری نشریه ی «همین فردا بود» (نشریه ی تخصصی غزل پست مدرن) را به عهده داشت که با استقبال خوبی روبرو شده اما پس از انتخابات لغو مجوز شد.
جریان «غزل پست مدرن» و شعرهای او، در بین اساتید ادبیات، طرفداران و مخالفین زیادی دارد. اساتیدی نظیر محمد علی بهمنی از حامیان این جریان و بعضی دیگر مانند علی باباچاهی از مخالفان آن می باشند. برگزاری «جشنواره غزل پست مدرن» که با حمایت و نظارت «مهدی موسوی» صورت گرفت در سال ۱۳۸۶ بازتاب های مثبت و منفی در رسانه های مختلف داشت. بسیاری از آثار برگزیده این جشنواره بعدها به صورت زیرزمینی در مجموعه ای تحت عنوان «گریه روی شانه تخم مرغ» منتشر شد. این مجموعه بعدها به زبان فرانسه ترجمه شد و همزمان در ایران و چند کشور دیگر به چاپ رسید.
ويكي پیدیا
***************
یک فنجان غزل :
ديوار مست و پنجره مست و اطاق مست!
اين چندمين شب است که خوابم نبرده است
رؤيای « تو » مقابل « من » گيج و خط خطی
در جيغ جيــــغ گردش خفـّاشهای پـست
رؤيای « من » مقابل « تو » - تو که نيستی!-
[ دکتر بلند شد... و مرا روی تخت بست ]
دارم يواش واش... که از هوش می رَ...رَ...
پيچـيده توی جمـجمه ام هی صدای دست ↓
هی دست ، دست می کنی و من که مرده ام
مردی که نيست خسته شده از هرانچه هست!
يا علم يا که عقل... و يا يک خدای خوب...
- « بايد چه کار کرد ترا هيچ چی پرست؟! »
من از...کمک!...هميشه...کمک!...خسته تر...کمک!!
[ مامان يواش آمد و پهلوی من نشست ]
- « با احتياط حمل شود که شکستنيـ ... »
يکهو جيرينگ! بغض کسی در گلو شکست!
دکتر سید مهدی موسوی