غاده السمان... شاعر سوری

 

 

 

                               


غادة أحمد السمان نویسنده و ادبی سوریه‌است ، در دمشق در سال ۱۹۴۲ به خانواده از متولد گرزه طولانی ، و قوم و خویشی خود را با شاعر بزرگ سوری نزار قبانی. پدر او ، دکتر احمد آل سمان ، دارای درجه دکتری از دانشگاه سوربن در اقتصاد سیاسی و رئیس جمهور از دانشگاه بود سوریه و وزیر آموزش و پرورش در سوریه برای یک دورهٔ زمانی. بسیار با او به خاطر مرگ مادر او را تحت تاثیر قرار و کوچک است. پدر او عاشق علم و ادبیات جهان بود ، و علاقه داشتن به میراث عرب در همان زمان ، و این تمام کمک هزینه‌های شخصی غادة ادبی و انسان دوستانه ابعاد ، چندگانه و متنوع است. غادة به سرعت به قلم او و شخص او را بر شامی ، (دمشق) که بسیار محافظه کار بود زد که در آن رخ می‌دهد.

 

فعالیت های غادة السمان

 

غادة السمان همکاری مداوم با مجله عربی الحواث ، به عنوان نویسنده ستون مشهور (( لحظات رهایی)) داشت .متنی که در مقدمه ترجمه کتاب زنی عاشق در میان دوات آورده شده نامه غادة السمان است به خوانندگان ایرانی با این عنوان (( نامه عاشقانه به خواننده ایرانی)) که در این متن ذکر کرده : قصه ها و رمان هایم به سیزده زبان ترجمه شد ، اما تنها در ایران راز پنهانم را کشف کردند و برای نخستین بار ایرانیان بودند که اشعارم را ترجمه کردند،زیرا که عاشقان،راز معشوقان را در می یابند .

 

 

تحصیل و آثار

 

 

از دانشگاه سوریه در دمشق در سال ۱۹۶۳ با مدرک لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی فارغ ، من یک مدرک کارشناسی ارشد در تئاتر از دانشگاه آمریکایی بیروت کردم ، او در روزنامه نگاری کار کرده و نام آن به ظهور بیشتر و تبدیل به یکی از ستارگان مهم مطبوعات وجود دارد در بیروت مرکز تابش بود میراث فرهنگی است. سپس در گروه دوم از داستانهای کوتاه بود «هیچ دریا و در بیروت» در سال ۱۹۶۵.

غادة سپس به اروپا سفر کرد و سفر کرد تا به اکثر پایتخت‌های اروپایی و مشغول به کار به عنوان یک خبرنگار برای روزنامه ، اما به حال نیز به اکتشاف جهان و به تصحیح شناسایی چشمه‌های ادبی خود را از ادبیات ، و فرهنگ وجود دارد ، و شد ، سپس در گروه خود را «شب غریبه» در سال ۱۹۶۶ نشان داد که در سوم بزرگ بلوغ در حرفه او و منتقدان برتر ادبی در زمان ساخته شده ، از جمله محمود جهان امین رسمیت شناختن آن و کیفیت برتر.

 

شکست یدلایمخیرات ۱۹۶۷ ژوئن به عنوان یک شوک بزرگ به غادة السمان و نسل او را ، آن روز من نوشتم مقاله از او ، معروف «برهنه به لندن می‌آورد ،» یکی از چند هشدار داد که استفاده از واژه «شکست» و تاثیر بیهوشی بر مردم عرب بود. غادة کرده‌است پس از هر چیز برای شکست در حالی که ساخته نشده‌است ، اما کار در مطبوعات magnified و نزدیک به واقعیت اجتماعی و نوشتن مقاله در روزنامه‌ای آن دوران را تشکیل مواد برای تولید کود به Desma ادبی Stketbha بعدا تلاش نمایید.

 

در سال ۱۹۷۳ به چاپ چهارم خود را «عبور از بندر قدیم» در نظر گرفته و توسط برخی مهم تر از همه جمع را به عنوان الگو بن بست ادبی با استادی در روشنفکران عرب و abyss بین ایده و رفتار. در سال ۱۹۷۴ اواخر سال ، او منتشر شد "" بیروت ۷۵ «، که sank ماسک دور از سوئیس زیبا از شرق تا جایی که festering پایین distorting و گفت : از طرف شخصیت‌های زیاد از رمان» تو الان خون.. من مقدار زیادی خون از "بود و به زودی جنگ را شکست جنگ داخلی پس از چند ماه از صدور این رمان را.

با Roaitea «بیروت قت» ۱۹۷۷ و «شب میلیارد دلار» یدلایمخیرات ۱۹۸۶ غادة به عنوان یکی از مهم ترین داستان نویسان و سند چشم انداز تنظیم و ثبت عرب. و از سوی برخی از منتقدان حتی مهم تر نویسنده عرب از نجیب محفوظ در نظر گرفته.

 

 

جنسیت در ادبیات

 

 

با وجود حضور جنسیت در ادبیات غادة السمان ، اما از آن همواره در چهار چوب خدمات ، رمان نویس‌ها و ابعاد دراماتیک به شخصیت‌های شناخته شده‌است و آیا در تمام لغزش نمی‌ادبیات پورنوگرافیک را نیز تبدیل شده‌اند که برخی از نویسندگان Ictpinh بعدها به شهرت و محبوبیت. بعنوان مثال ، درمان ناتوانی جنسی ، تاثیر می‌گذارد که قهرمان ، «شب از یک میلیارد ،» درام فکری سنگین است نمادی از ناتوانی روشنفکران عرب به طور عام در مواجهه با بحران و فروپاشی رژیم‌های عربی از خط خواب.

غادة ازدواج در دهه شصت در اواخر ، دکتر بشیر Daouk خانه اش داد و به صف مقدم تولد پسر تنها او ، حازم، کسانی که پس از نام یکی از قهرمانان خود را در شب ناآشنا. پس از ازدواج خود را یک شوک به دیدار با به اصطلاح «یخ و آتش شده‌است ، تفاوت آشکار در شخصی ناپاک ، او از نوادگان خانواده بشیر Daouk Daouk بیروت وابستگی بعثی‌های باستانی بود و نه نشانی از عدم آن ، و زیر و همچنین به مرگ او در سال ۲۰۰* تنها در وابستگی غادة شد آزادی شما می‌گویم تا همیشه. اما ازدواج آنها به طول انجامید ، و نشان داده‌است که زنان نویسنده غادة خلاق همچنین می‌تواند یک همسر مومن با همسرش می‌ایستد و مبارزه با سرطان است تا آخرین لحظه عمر خود را. تاسیس خانه خود و انتشار خود را مجددا از انتشار بسیاری از مقالات نوشته شده‌است و جمع آوری شده در یک سری از مطبوعات خواستار کسب و کار»کامل است«-- در کتاب پانزده تا کنون -- است و نه کتاب شعر در متون. غادة السمان بایگانی شامل منتشر نشده و سپرده در بانک سوئیس مجموعه‌های بسیاری از پیامهای او وعده داده‌است که برای انتشار»در موقع" و غادة که ستاره در آسمان فرهنگی Akdalstinat بیروت آن را انتظار می‌رود این بود که این رسمی حرف.. عصر و انتظار می‌رود همچنین روابط عاطفی غادة را خسته نکنید آیا زمان برای مخفی را آشکار! در خاص ، با ناصر Eddin Nashashibi ، روزنامه نگار فلسطینی که نشان از وجود پیامهای عاطفی از غادة به او را در اواسط دهه شصت خطاب. نامهای دیگر از نامزدها به انتشار پیام آن ، شاعر اواخر کمال ناصر.

استخر غادة سبک در بین جریان‌های ادبی از نوشتن آگاهی ، و ویدئو کلیپ‌ها -- Tipp با تپش خود را از موی خود را متمایز. صادر شده توسط این نسخهها کار می‌کند چندین منتقد و زبانهای مختلف ، و ترجمه برخی از کارهای خود را به هفده زبان زنده و برخی از آنها را در گسترش تجاری و در مقیاس گسترده‌ای شد. غادة است هنوز ، حساب تولید شده توسط خود را «غیر ممکن است : موزاییک دمشقی» رزومه در سال ۱۹۹۷ است ، و قیافه ظاهری بخود دادن شب مرده در سال ۲۰۰۳ و وقتی که بازگشت به پیش بینی کند که شرایط در لبنان فرار.

یدلایمخیرات ۱۹۹۳ غادة ناشی از داد و بیداد عمده در محافل ادبی و سیاسی مجموعه آن منتشر شد که از نامه‌های عاطفی او غسان کنفی در دهه شصت قرن بیستم ، آنها را که موجب رابطه عاشقانهای نوشته شده بودند در آن زمان مخفی نیست. و چون از آن انتشار بخشی از توطئه علیه مسئله فلسطین ، که در مواجهه با معضل از زمان اسلو از انتشارات متهم کرد. غادة زندگی سمان در پاریس از اواسط eighties. و هنوز هم در این هفته در یک مجله منتشر شده به زبان عربی در لندن نوشت. در مجموع رد هر گونه گفتوگو تلویزیون پس از آن متعهد به انجام آن را خودش در دهه هفتاد هنگامی که انجام یک مصاحبه تلویزیونی در قاهره و کشف کرد که panellist لنگر را با هیچ یک از آثار او را نمی‌خواند. باید فرق قائل شدن میان غادة السمان و شاعر اهل سوریه با همین نام محاکمه و به بهره برداری این به خودی خود ترویج و پیش پا افتاده تبدیل شده‌است برای نوشتن نام دومین «Gada فواد آل سمان» برای تبعیض.

 

 

آثار

 

 

مجموعهٔ «آثار ناکامل»

 

           بار دیگر عشق، ۱۹۷8، دفعات تجدید چاپ ۵.

           بدن کیسه مسافرت، ۱۹۷9، دفعات تجدید چاپ ۳.

           شنا کردن در دریاچه شیطان، ۱۹۷9، دفعات تجدید چاپ ۵.

           مهر و موم حافظه با موم سرخ، ۱۹۷9، دفعات تجدید چاپ ۴.

           از لحظه دستگیری فراری، ۱۹۷9، دفعات تجدید چاپ ۵.

           قرمز ، زن دست خواندن، ۱۹۷9، دفعات تجدید چاپ ۳.

           قرص نان که مثل قلب می تپد، ۱۹۷9، دفعات تجدید چاپ ۳.

           ع غ تتفرس، ۱۹۸۰، تجدید چاپ ۳.

           اعلام خطر در داخل سر من است، ۱۹۸۰، تجدید چاپ ۲.

           نوشته های نمی‌متعهد، ۱۹۸۰، تجدید چاپ ۲.

           عشق از رگ به رگ، ۱۹۸1، دفعات تجدید چاپ ۴.

           قبیله سؤال مرحوم، ۱۹۸1، دفعات تجدید چاپ ۲.

           ماهی دریای محاکمه، ۱۹۸6، دفعات تجدید چاپ ۱

           ول گشتن در داخل زخم، ۱۹۸8، دفعات تجدید چاپ ۱.

           دادگاه عشق

 

مجموعه داستان‌های کوتاه

 

           چشمانت سرنوشت من است، ۱۹۶۲، دفعات تجدید چاپ ۹.

           در بیروت دریایی نیست، ۱۹۶۳، دفعات تجدید چاپ ۸.

           شب غریبه، ۱۹۶۶، دفعات تجدید چاپ ۸.

           کوچ بندر های قدیمی، ۱۹۷۳، دفعات تجدید چاپ ۶.

           زمان عشقی دیگر

           جعبه ماه

 

 

رمان‌ها

 

           بیروت ۷۵، 1975، دفعات تجدید چاپ ۵.

           کابوس های بیروت، 1976، دفعات تجدید چاپ ۶.

           شب میلیارد دلار، 1986، دفعات تجدید چاپ ۲.

           روایت غیر ممکن است (موزاییک دمشقی)

           علاقه داشتن به عصر برای مرده (موزاییک جنون بیروت من)، 2003،

 

مجموعه اشعار

 

           عشق، 1973، دفعات تجدید چاپ ۹.

           به تو اعلان عشق می کنم، 1976، دفعات تجدید چاپ ۹.

           شهادت می دهم بر خلاف باد، 1987، دفعات تجدید چاپ ۱.

           زنی عاشق در میان دوات، ۱۹۹۵.

           غم‌نامه ای برای یاسمن ها

           ابدیت، لحظهٔ عشق

           رقص با آلبوم

           مجبوب پیش فرض و هیچ چیزی همه چیز را نابود نمی کند!

 

مجموعه ادبیات مهاجرت

 

           بدن کیسه سفر

           خارق العاده زیر صفر

           هوس بال

           قلب ساده لوح تنها

           هیجان آزادی

 

دیگر آثار

 

           سرزمین‌های عمیق، 1987، دفعات تجدید چاپ ۱.

           پیام های غسان کنفانی به غادة السمان، ۱۹۹۲.

 

 

 

آثار چاپ شده در مورد زندگی غادة السمان

 

 

           غادة السمان بدون بال، د. غالی شکری ، دارالطلایه ۱۹۷۷.

           غادة سمان عشق و جنگ، د. الهام غالی، دارالطلایه ۱۹۸۰.

           مسائل عربی مطرح در ادبیات غادة السمان، حنان عواد، دارالطلایه

           هنر رمان نویسی غادة السمان، عبد العزیز شبیل، دارالمعارف تونس،

           رهایی زنان از در آثار غادة السمان و سیمون دوبوار، نجلاء الاختیار

           تمرد و تعهد نزد غادة السمان (به ایتالیایی) باولادی کابوا، ترجمه دارالطلایه

           غادة السمان در آثار ناکامل، تحصیل، عبدالرحمن لطیف الأرناؤوط، دمشق

 

 

***************

 

 

 نمونه شعر :

 

 

اگر به خانه ی من آمدی

 

برایم مداد بیاور، مداد سیاه

 

می خواهم روی چهره ام خط بکشم

 

تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم

 

یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!

 

یک مداد پاک کن بده برای محو لب ها

 

نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان،

 

سیاهم کند!

 

یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را

 

از ریشه در آورم

 

شخم بزنم وجودم را ...

 

بدون این ها راحت تر به بهشت می روم گویا!

 

یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم،

 

سرم هوایی بخورد

 

و بی واسطه روسری کمی بیاندیشم!

 

نخ و سوزن هم بده، برای زبانم

 

می خواهم ... بدوزمش به سق

 

...اینگونه فریادم بی صداتر است!

 

قیچی یادت نرود،

 

می خواهم هر روز اندیشه هایم را سانسور کنم

 

 

  پودر رختشویی هم لازم دارم برای شستشوی مغزی!

 

مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند تا آرمان هایم را باد با خود ببرد

 

به آنجایی که کسی نی نینداخت.

 

می دانی که؟ باید واقع بین بود!

 

صداخفه کن هم اگر گیر آوردی بگیر!

 

می خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،برچسب فاحشه می زنندم

 

بغضم را در گلو خفه کنم!

 

یک کپی از هویتم را هم می خواهم

 

برای وقتی که خواهران و برادران دینی

 

به قصد ارشاد،فحش و تحقیر تقدیمم می کنند،

 

به یاد بیاورم که کیستم!

 

●●●

 

ترا به خدا ...

 

اگر جایی دیدی حقی می فروختندبرایم بخر ...

 

تا در غذا بریزم

 

ترجیح می دهم خودم قبل از دیگرانحقم را بخورم !

 

●●●

 

سر آخر اگر پولی برایت ماند

 

برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،

 

بیاویزم به گردنم ...

 

و رویش با حروف درشت بنویسم:

 

من یک انسانم

 

من هنوز یک انسانم

 

  من هر روز یک انسانم...

 

آجی "تو" هم بخند دنیا دو روزه


بعد از یک شب بی خوابی ...





بانوی من!

در دفتر شعرهایم

که برگ برگش در شعله می سوزد

هزاران واژه به رقص درآمده اند

یکی در جامه ای زرد

یکی در جامه ای سرخ

من در دنیا تنها و بی کس نیستم

خانواده من ...دسته ای از کلماتند

من شاعر عشقی در به درم

شاعری که همه مهتابی ها

و همه زیبارویان می شناسندش

من تعابیری در باره عشق دارم

که به خاطر هیچ مرکّبی خطور نکرده است

خورشید که پنجره هایش را گشود

لنگر کشیدم

و دریاها و دریاها را پس پشت نهادم

و در اعماق موجها

و در دل صدفها

به جستجوی واژه ای برآمدم

به سبزی ماه

تا به چشمان محبوبم پیشکش کنم

بانوی من!

در این دفتر

هزاران واژه می یابی

برخی سپید...

برخی سرخ

کبود

و زرد

با این همه، تو ای ماه سبزگون

شیرین ترین

و عظیم ترین واژه منی!



آجی بخند "دنیا" دو روزه...!!!

 

 

 

 

لبخند زدي و آسمان آبـــــي شد

 

شبهاي قشنگ، با تو مهتابـي شد

 

پـــروانه پس از تولــــد زيـيايت

 

تا آخر عمر غرق بـــي تابي شد

 

Hosted on Uploadir">

 

  امیدوالم تو دیگه گاگاااشی لو حلشش ندی....

 

تقدیم به داداشی بعضیا ...


 

 


 

 


ماه فرو ماند از جمال محمد

 

سرو نرويد باعتدال محمد

 

قدر فلك را كمال و منزلتى نيست

 

در نظر قدر با كمال محمد

 

وعده ديدار هر كسى بقيامت

 

ليلة الاسرا شب وصال محمد

 

آدم ونوح و خليل و موسى عيسى

 

آمده مجموع در ظلال محمد

 

عرصه دنيا مجال همت او نيست

 

روز قيامت مگر مجال محمد

 

شمس و قمر در زمين حشر نتابند

 

نور نتابد مگر جمال محمد

 

وان همه پيرايه بست جنت فردوس

 

بو، كه قبولش كند بلال محمد

 

شايد اگر آفتاب و ماه نتابد

 

پيش دو ابروى چون هلال محمد

 

چشم مرا تا بخواب ديد جمالش

 

خواب نمى گيرد از خيال محمد

 

«سعدى» اگر عاشقى كنى و جوانى

 

عشق محمد بس است و آل محمد

 

 

حسابش رفته از دستم شبایی رو کـه بیدارم ... تقدیم به بهترین دوستم

 

 

  

 

 

 

اگه فاصلـــه افتاده

 

اگه من با خودم سردم

 

تو کاری با دلم کردی

 

که فکــرشم نمی کردم

 

چه آسون دل بریدی

 

از دلــی که پای تو گیــره

 

که از این بدترم باشی

 

واسه تو نفسـش میره

 

نمی ترسم اگه گاهــی

 

 دعــامون بــی اثــر می شه

 

همیـشـه لحظۀ آخـــر

 

خـــدا نزدیکتر می شه

 

تو رو دستِ خودش دادم

 

که از حـالم خبــر داره

 

تا از تو چشماشـو

 

 یه لحظه برنمی داره

 

تو امـید مـنی امـا

 

داری از دسـت مـن مـیری

 

با دسـتهای خودت داری

 

هـمه هسـتیمو میگیری

 

دعـا کردم تو روبـازم

 

با چـشمی که نـخوابـیده

 

مگه مـیذاره دلتـنگی

 

مـگه گـریه امـون مـیده

 

مریـضـم کـرده تنـهایی

 

ببـین حـالم پریـشونه

 

من اونقدر اشـک مـیریزم

 

کـه برگردی به این خـونه

 

حسـابش رفته از دسـتم

 

شبـایی رو کـه بـیدارم

 

شـاید از گـریه خوابـم بـرد

 

درهـارو باز مـیذارم

 

 

ساناز آسوده بخواب ...

 

 

 

 

 

((...این روزها

 

لحظات بی تو بودن را میگذرانم ...

 

آغوش خستگی هایم گشاده شده

 

تنهایی ام با اوج رسیده

 

آه ...

 

دیوانگی هایم را فریاد میزنم ...))

 

 

      ...مایا...

 

 

 

******************* 

 

 

تو را هیچ وقت ندیدم...

 

 

حتی در مراسم تشییع جنازه ات! فقط صدای خواهرت را شنیدم که به من گفت برایت دعا کنم. فقط یادم هست که دختری بود که چهارپاره های زیبایش هرگز فراموش نخواهد شد. دختری 20 ساله که آرزوهای بزرگی داشت. که تنش نه به کوچکی «کاشمر» می گنجید نه پیله ی تنهایی اش! و می دانم که به مستطیل قبر هم نخواهد گنجید.

 

 

 برایم نوشته بودی:

 

 thumb_moosavi-book.jpg

بابت بسته شدن غرفه ی نشر گستر،

برای فاطمه ی اختصاری دوست و همشهری عزیزم،

 

برای دکتر مهدی موسوی و آن شترمرغ غمگین روی طرح جلدش

و بقیه ی بچه های آن غرفه غمگینم.

 آرزو می کنم که یک روز ادبیات ایران پاکسازی بشه از همه ی آلودگی ها و کینه ها و غرض ورزی ها و همه و همه به دور از حاشیه فقط به عشق ادبیات قلم بزنند.

 

 

 

برایت می نویسم:

 

 

غمگینم!

 و خاک، خاک پذیرنده اشارتی ست به آرامش... «غزل پست مدرن» بی تو همیشه چیزی کم خواهد داشت. تو در قلب ما همیشه ادامه خواهی داد. در گریه های من و بچه ها و موبایل های خیسمان وقتی دیروز در گریه خبر رفتنت را به همدیگر می فرستادیم...

 

 

نوشته بودی:

 

 

مثل دل کورهای روشنفکر

حال و روز مزخرفی دارم

پشت جلب توجّهی غمگین

مثلا یأس فلسفی دارم

تبرئه توی دادگاهی که

هیچ کس جز خدات شاهد نیست

شاهدی که مقصّر عینی ست

به خدا اعتراض وارد نیست

 

 

برایت می نویسم:

 

دیگر دختری نیست که هی شعر بگوید و برایم اس ام اس کند.

دیگر نیستی که دعوایت کنم که چرا فاصله ی سطرهای وبلاگت کم است.

مرا ندیده بودی...

تو را ندیده بودم...

اما با شعر با هم نفس می کشیدیم...

با ادبیات که فراتر از تن هایمان/ تنهایمان جریان داشت...دارد... خواهد داشت؟

 

نه «حمید سبزواری» بودی نه «مشفق کاشانی» نه «علی معلم»... فقط یک دختر شهرستانی بااستعداد بودی که هیچ روزنامه ای هیچ صفحه ای را درباره ات نخواهد نوشت. نه در زیرنویس تلویزیون اسمت می آید نه برایت مراسمی خواهند گرفت. فقط خواهرت پشت تلفن گریه خواهد کرد... فقط من و چند تا آدم دیگر به روز خواهیم کرد و چند روز بعد فراموشت می کنند/ می کنیم؟...

 

نه کسی پشتکار و عشقت را به ادبیات خواهد دید.

نه کسی گله هایی که از دنیای کثیف آدم ها و ادبیات می کردی خواهد شنید.

نه کسی بر دستبند سبزت بوسه خواهد داد. نه با هم روز آزادی را خواهیم دید.

 تو با یک بیماری ساده به کما می روی و دعاهای ما حتی به سقف خانه مان نمی رسد.

ما را ببخش که هیچ وقت هیچ کاری را خوب انجام نمی دهیم...

 

 

خواهرت می گوید:

 

 

ساناز بهشتی هم رفت... سروناز رفت...

و ما دوره می کنیم/ شب را و روز را...

هنوز را...

   

 

 روحش شاد ...

 

 

 

برگرفته از وبلاگ دکتر سید مهدی موسوی

http://bahal3.persianblog.ir/

 

 

باز هم تو بیشتر ...!!!

 

 

 

 

 

وقتیکه زیبایی ات

در دام نگاهم اسیر میشود

لرزه بر اندامم می افتد

در وادی خیال میبوسمت

بوسه ای برای شروع

 تراوش اشعارم

برای ازتو سرودن

ازتو گفتن

با تو بودن

نه...

تنها میخواهم

دمی چند سر

برشانه ات بگذارم

باچشمهای توست

که بغضم میترکد

چندیست که

باران چشمانت را

ازمن دریغ کرده ای

دیگربه حوالی

ناکجاها چشم دوخته ام

 وناخوادآگاهم را

به چالش میکشم

که آیا مرور آنروزهای آبی

ارزش نابودی غرورم را داشت؟!!

 

سفرنامه : دکتر سید مهدی موسوی

 

 

 

thumb_24.jpg

 

 

 

 

نور بی اسم توی ذوقم زد
باز شد یک دریچه در کمدم
اول شعر از تو افتادم
به کجایی که می رود به خودم


***

 اسب سرکش شب مرا زین کرد
از سر زندگیت سر رفتم
پاره خطی شدم که پاره شده
بی تو از صفر تا سفر رفتم


          ***


برج میلاد مثل من خم شد
«ده مهر»ی شدم به خوبی تو
خاطراتم به جاده ای پاشید
رد شد از پیش اسب چوبی تو


          ***


سینه می زد من از امام حسین
لب آسفالت ها ترک برداشت
کوچه تا بغض انقلاب رسید
عشق را چند جور شک برداشت


          ***


تاکسی از  جلوی من رد شد
دست خود را به دست من دادی
تیر و بهمن کشیدم از سیگار
تا رسیدم به برج آزادی ...

 

برای دیدن ادامه شعر و دانلود آن با صدای شاعر به ادامه مطلب بروید

 

ادامه نوشته