فقط : غرور، غرور، و غرور ...

 

 

   

 

 

در انتظار بودنت،
شانه هاي زخمي غرور من
خم شده به روي بستري از اشكها
و در سكوت و قهر تو
نشانه اي ز روزگار دور...
پر از عشق، پر از سرور...
و من فقط خيال ميكنم
"گوئيا تو را من ديده بودم
به شامگاهي دور!
!!"
پر از ستاره، غرق بوسه، محو نور!
و حال هم براي بودنت
پر از بهانه ام،
پر از سرود و شوق و شور!
و پاسخت به من فقط:
غرور، غرور، و غرور
!!!

 

احتمال گریه ی ما بسیار است...

 

  

 

 

اشتباه از ما بود،

اشتباه از ما بود که خواب سر چشمه را

درخیال پیاله میدیدیم…

دست هامان خالیست،

دلها مان بی روح،

گفتگو هامان مثلا یعنی ما،

کاش میدانستیم هیچ پروانه ای

پریروز پیلگی خویش را به یاد نمی آورد.

حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب میرویم...

از خانه که می آیی،یک دستمال سفید،

گزینه شعر فروغ،

و تحملی طولانی بیاور

 احتمال گریه ی ما بسیار است...

 

نه شیخ می‌دهدم توبه و نه پیر مغان می ...

 

    

 

 

نگاه کن که نریزد، دهی چو باده به‌دستم

فدای چشم تو ساقی، به‌هوش باش که مستم

کنم مصالحه یکسر به صالحان می کوثر

به‌شرط آنکه نگیرند این پیاله ز دستم

ز سنگ حادثه تا ساغرم درست بماند

به وجه خیر و تصدق، هزار توبه شکستم

چنین که سجده برم بی‌حفاظ پیش جمالت

به‌عالمی شده روشن که آفتاب‌پرستم

کمند زلف بتی گردنم ببست به‌موئی

چنان کشید که زنجیر صد علاقه گسستم

ز قامتش چو گرفتم قیاس روز قیامت

نشست و گفت قیامت به قامتی‌ست که هستم

نه شیخ می‌دهدم توبه و نه پیر مغان می

ز بس‌که توبه نمودم، ز بس‌که توبه شکستم

ز گریه آخرم این شد نتیجه در پی زلفش

که در میان دو دریای خون فتاده نشستم

نداشت خاطرم اندیشه‌ای ز روز قیامت

زمانه داد به دست شب فراق تو دستم

حرام گشت به یغما بهشت روی تو روزی

که دل به گندم آدم فریب خال تو بستم

 

 

 

من حال این روز هاتو می دونم ...

 

 

 

 

تنها نرو این راه رفتن نیست
دنیای تو چیزی به جز من نیست
تو از خودت چیزی نمی دونی
تنها نرو
تنها نمی تونی
میری که با فکر تو تنها شم
میری که همدرد خودم باشم
تو آخرِ راه رو نمی دونی
تنها نرو تنها نمی تونی
من حال این روز هاتو می دونم
چیزی نگو چشماتو می خونم
این جاده تا وقتی نفس داره
چشماشو از تو بر نمی داره
من از هوای جاده دلگیرم
از فکرشم دلشوره می گیرم
این آینه تو فکر شکستن نیست
باور نکن این صورت من نیست
دستام با احساس تو بستم
من بی نهایت با تو همدستم
تا جاده میره سمت بی راهه
گم کن منو این آخرین راهه
من حال این روز هاتو می دونم
چیزی نگو چشماتو می خونم
این جاده تا وقتی نفس داره
چشماشو از تو بر نمی داره
من از هوای جاده دلگیرم
از فکرشم دلشوره می گیرم
این آینه تو فکر شکستن نیست
باور نکن این صورت من نیست

 

 

نوستالوژی روزهای جنگ ...

 

   

 

 

لی لی لی لی لی

 

لی لی لی حوضک

 

علی کوچولو

 

این مرده کوچک

 

علی کوچولو

 

تو قصه ها نیست

 

مثه منو تو

 

اون دور دورا نیست

 

نه قهرمانه

 

نه خیلی کم ترسو

 

نه خیلی پرحرف

 

نه خیلی کم رو

 

خونشون در داره

 

دره خونشون کلون داره

 

حیات داره ایوون داره

 

اتاقش تاقچه داره

 

حیاتش باغچه داره

 

باغچه ای داره گل گلی

 

کنار حوضش بلبلی

 

لای لای لای

 

لی لی لی لی لی

 

لی لی لی حوضک

 

این مادرشه

 

مادره علی

 

مامانه خوبش

 

چه مهربونه

 

علی کوچولو

 

اینو می دونه

 

اینم باباشه

 

چه خالیه جاش

 

رفته به جبهه

 

خدا به همراش

 

علی کوچولو

 

چه خوب و نازه

 

واسمون داره

 

حرفای تازه...