و من از عشق نفهمیدم هیچ..... سالها می گذرد !!!
آه ای بلبل سر گشته باغ
می شناسی تو مرا ؟؟؟
من همان کودک بازیگوشم که شبی از شبها
نرم و آهسته چنان در سایه باغ
گل زیبای تو را دزدیدم
ناله ها سر کردی
تا پشیمان شوم و برگردم و
گل زیبای تو را پس بدهم
من به آن ناله تو خندیدم
پشت پرچین غروب
گل زیبا افسرد و شنیدم
من از آن رهگذر پیر که گفت :
«بلبلی گوشه یک باغچه مرد ...»
و من از عشق نفهمیدم هیچ
سالها می گذرد ...!!!
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۷ ساعت 1:29 توسط M.A.Y.A
|