من در پناه شب

از انتهاي هر چه نسيم است

مي وزم

من در پناه شب

ديوار وار فرو ميريزم

با گيسوان سنگينم

در دستهاي تو

وهديه ميكنم

به تو

گلهاي استوايي

اين گرمسير

سبز جوان را