و آفتاب زندگیم را در چشمان او یافتم...

شاید اگر میدانست

گرمای زندگیم از آتش چشمانش است

هرگز از من روی بر نمی تافت

و شاید اگر بازهم میدانست

که این لحظه به مثابه غروب تا طلوعی

بر من می گذرد

هرگز پلک بر هم نمی گذاشت!!!

آه که سایه مژگانش چقدر

هوای دلم را ابری و طوفانی میکند...

 

!Y!  @  Y  @  !!!