سکوت را چو بشکني صدا سرود مي شود‏
بهار مان بهار تر از آن چه بود مي شود‏

پرنده وَش‎ ‎کمي بخوان! غم ِ قفس ز دل بران!‏
ببين ملال ِ ساليان، چگونه دود مي شود‏

پس ِ جمود ميله ها و رنگ سربي ِ فضا‏
هوا پر از ترانه و شميم عود مي شود‏

حذر کن از حباب ها، ز وَهم ها، سراب ها
کلونشان چو بشکند، ره ِ ورود مي شود‏

به تار تار زندگي، تنيده آن که مردگي
گسسته ريشه هاي او، ز تاروپود مي شود‏

نسيم با نواي تو، زمانه را کند خبر‏
و شهر ِ خفته ناگهان، همه شنود مي شود‏

جوانه، سبز مي جَهد، به باغ مژده مي دهد ‏
ومست  قلب ماهيان به قعر ِ رود مي شود‏
بلوچ و کرد و ترکمن، به گوشه گوشه ي وطن‏
زبانشان يگانه در " ترا درود " مي شود‏

سکوت اگر که بشکند، بهار مي رسد به بند‏
و پنجره گشوده بر بسي سرود مي شود‏

سکوت اگر که بشکند!‏
سکوت اگر که بشکند!‏