قاصد آمد گفتمش : آن ماه سیمین بر چه گفت ؟

 

گفت : با هجرم بسازد گفتمش دیگر چه گفت ؟

 

گفت  :  دیگر  پا  ز  حد  خویش  نگذارد  برون

 

گفتمش : جمع است از پا خاطرم دیگر چه گفت ؟

 

گفت  :  سر  را  باید  از  خاک  ره  کمتر  شمرد

 

گفتمش : کمتر شمردم زین تن لاغر چه گفت ؟

 

گفت : جسم لاغرش را از تعب خواهیم سوخت

 

گفتمش : من سوختم در باب خاکستر چه گفت ؟

 

گفت  :  خاکستر  چو گردد خواهمش بر باد داد

 

گفتمش : برباد رفتم در صف محشر چه گفت ؟

 

گفت : در محشر به یکدم زنده اش خواهیم کرد

 

گفتمش : من زنده گردیدم ز خیر و شر چه گفت ؟

 

گفت :  خیر  و  شر نباشد  عاشقان  را در حساب

 

گفتمش : این است احسان از لب کوثر چه گفت ؟

 

گفت  :  با  ما  بر  لب  کوثر  نشیند  عاقبت

 

گفتمش : چون عاقبت این است زین خوشتر چه گفت ؟

 

گفت : دیگر نگذرد در خاطرم یاد " عظیم "

 

گفتمش : دیگر بگو  گفتا : مگو دیگر چه گفت