عَمَّ يَتَسَآءَلُونَ ....
عَمَّ يَتَسَآءَلُونَ ... |
می شکنم ازغم نامردمی آدمها
تیر غمت بود سرآغاز همه آفت ها
دوست،دیوانه و مست ازهمه صحبتها
دارم امید به خیرتو! نه همه آدمها...
ثانیه دلواپس حضورت شده اند
و نگهبانی زمان را یه یکدیگر تفویض می کنند
همه جا را آب وجارو میکنم
آذین بندی میکنم
عنبر و گلاب می افشانم
کاینات همه مسخر شده اند
ملایک از عرش به فرش آمده اند
تا بر خاک پایت بوسه زنند
طاق نصرت می بندم با چلچراغ
چهل آیه چهل نور
منتظرم
تا صفای قدمت را جشن بگیرم
چشمانم بر پیچ کوچه واماندست
دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۹ ساعت 12:58 توسط M.A.Y.A
|