بی تفاوت ...
برایم سیگاری بگیران
من از ماهِ دُرُشتِ گلگون میترسم،
من این ساعتِ خسته را
برای هجرتِ شبانه ...
کوک نخواهم کرد.
چقدر سادهایم ریرا!
"سید علی صالحی"
و چقدر
هوا سرد بود!
هنوز هم
گرمای
بدنش را
احساس میکنم
که چه
بی تفاوت
ازکنارم گذشت!
بازهم
دیر به
ایستگاه اتوبوس
رسیدم!
"ماری یاسمین"
*********************
یک فنجان غزل :
پاسی گذشت از شب و ماندند ياس ها
در معرض بقيه دشوار پاس ها
بی اعتنا به هرچه "بمان" دست می كشيد
ياسی كبود روی سر التماس ها
می رفت تا به خاک بيانجامد و نرفت
بخش عظيمی از همه آن تماس ها
پاسی گذشت و پشت سرش پاس ديگری
كم كم غليظ تر شد از آن پس لباس ها
راهی دراز بود و شب از آن دراز تر
آسوده از مشايعت ناشناس ها
همسايه روی بسترش آرام غلت خورد
اين خانه در تهاجم سرد هراس ها
اين خانه گلی كه اگر گندمی نداشت
اين خانه گلی كه… چه كردند داس ها
آغشته است روز نخستين مگر خدا
اين خانه را به گرمی بوی ياس ها
فردا كه شد دهن به دهن گشت این خبر:
تعطيل شد به خاطر باران كلاس ها
(مسلم فدايی)