امروز که من عاشقم
عشق گاهي خواهش برگ است در اندوه تاك....
.عشق گاهي رويش برگ است در تن پوش خاك
عشق گاهي... ناودان گريه ي اشك بهار
عشق گاهي.... طعنه بر سرو است... در بالاي دار
عشق گاهي .....يك تلنگر.... بر زلال تنگ نور
پيچ و تاب ماهي انديشه ......در ژرفاي تور
عشق گاهي مي رود آهسته تا عمق نگاه
همنشين خلوت غمگين آه
عشق گاهي...... شور رستن در گياه
عشق گاهي.... غرقه ي..... خورشيد در افسون ماه
عشق گاهي.... سوز هجران است..... در اندوه ني
رمز هوشياريست ....در مستي مي
عشق گاهي............. آبي نيلوفريست
قلك... انديشه ي.... سبز خيال كودكيست
عشق گاهي.... معجز قلب مريض
رويش سبزينه اي .........در برگ ريز
عشق گاهي.... شرم خورشيد است....... در قاب غروب
روزه اي با قصد قربت .....ذكر بر لب...... پايكوب
عشق گاهي..... هق هق.... آرام...... اما بي صدا
اشك ريز.... ذكر محبوب است......... در پيش خدا
عشق گاهي طعم...... وصلت مي دهد
مزه ي شيرين ....وحدت مي دهد
عشق گاهي........ شوري هجران دوست
تلخي هرگز............. نديدن هاي اوست
عشق گاهي يك سفر در شط شب
عشق پاورچين نجواي دو لب
عشق گاهي......... مشق هاي كودكيست
حس بودن با خدا .............در سادگيست
عشق گاهي.... كيمياي زندگيست
عشق در گل....................... راز ناپژمردگيست
عشق گاهي..... هجرت از من.... تا ما شدن
عشق يعني با تو بودن......... ما شدن
عشق گاهي بوي......... رفتن مي دهد
صوت شبناك تو را................. سر مي دهد
عشق گاهي نغمه اي............ در گوش شب
عادتي شيرين................ به نجواي دو لب
عشق گاهي...... مي نشيند روي بام
گاه با صد ميل................ مي افتد به دام