دلم می خواد ببینمیت

دلم میخواد  ببوسمت

بگیرمت توی بغل

عروسک زیبای من

دلم میخواد دعا کنم

بگم خدای مهربون

با من نباش نا مهربون

با خود گفتم این خدا کیه

این مرهم دردا کیه

اون کیه که از اون بالا بالا

داره هوای همه را

دلم میخواد دعا کنم

بگم خدای اسمون

کی  دلم اروم میگیره

چشممو بارون میگیره

دستام اوون اغوش میگیره

دلم می خواد وقتی که دیدمش

چشمامو بارون بکنم ابر بهارون بکنم

بگم براش رهایی رو

درد فغان و دوری رو

عشق و گداز عاشقی

بگم چقدر بزرگ شدی...!!!

میگم حالا که اومدی

تر خدا باز نگذاری بری

قول میدم ببوسمت بزارمت روی چشام

بزارمت یه جای امن قسم به اون خود خدا

میگم حالا که اومدی

باز نری قلبمو آتیش بزنی ..

اما چرا میگی نه ؟

نه نه نه نه .....محمد

این آخری مامان بود

که هی میگفت : محمد محمد

هوووووووووووم .........

 بازم یه خواب شیرین

بازم مراد و مقصود

بازم اون یار رفته

بازم.....

((به یاد اون عزیز سفر کرده))